اواتار پس از 1900 سال قسمت دوم



















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


اواتار بهترین کارتون دنیا

اواتار انگ و اواتار کورا

اب ، خاک ، اتش ، باد 

همیشه دوست داشتم مثل کارتون اوتار مردم بتونند عناصرو کنترل کنند 

همه فکر می کنند اوتار یه شخصیت کارتونیه ولی من باور دارم اون واقعیه

اخرین اواتار

کتاب اول : اب

قسمت دوم : حقیقت عجیب 

وقتی مامان امد تو نمی دونستم چی بگم ؟ ایا اون کورا رو می دید ؟ مامان با تعجب گفت : این کیه ؟ کورا بهم اشاره کرد که همه چیو بگم . گفتم مامان کارتون اوتار را می شناسی ؟ اواتار اخرین باد افزار بعد از اون یه اواتار امد . این همونه البته رو حش  . مامان بهم اخم کرد . که کورا گفت : بله حقیقت داره . دخترتون اخرین اواتاره و تنها امید دنیا . مامان منو بوس کرد و گفت بهم افتخار می کنه . کورا گفت :« الان تو باید برای خودت یه حیوان راهنما پیدا کنی . گفتم اما چه جوری ؟ من نمی دونم . خودت باید انتخواب کنی حالا برو یادت باشه راز اواتار شدنتو به هر کسی نگو ورفت. خوب اخه من چه جوری حیوون راهنمام را پیدا کنم ؟ یه اسب فکر کنم خوب باشه شاید بهتر باشه این موضوع را با مامان و خواهرم نگار در میان بزارم . من به مامان و نگار گفتم به یه حیوون راهنما احتیاج دارم . هر اواتاری یه حیوون راهنما داره . مامان گفت : نه نه کی می خواد ازش مرا قبت کنه . ولی مامان من اواتارم باید یه حیوون راهنما داشته باشم. نگار گفت سگی چیزی . نه باید یه حیوون باشه که روش بشینم اوخ اوخ داشت بحث بالا می گرفت . نگار گفت اهان فهمیدم یه اسب چه طوره ؟ البته باید بگیریم . منم گفتم اره خوبه . خوشبختانه مامان هم موافقط کرد و یه اسب گرفتیم . منم باید خودم ازش مراقبت می کردم و توی حیاط نگهش می داشتم . فردای اون روز من رفتم حیاط

تا به اسبم غذا بدم اسمشو تصمیم گرفتم بذارم مکثی . من الان باید یه استاد اب افزاری پیدا می کردم . ولی نمی دونستم تو این دنیا چه جوری.

.

.

.

.

.

.

تمام شد قسمت بعد فردا بای


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:,ساعت4:34 بعد از ظهرتوسط کورا نیایش | |